در خراباتی که راه هستی و پندار از سعیدا غزل 158

در خراباتی که راه هستی و پندار نیست

1 در خراباتی که راه هستی و پندار نیست بر لب ما جام می کمتر ز استغفار نیست

2 لازم حسن فراوان است زلف تابدار گنج بیرون از [حسابی] چون بود بی مار نیست

3 پیچ و تاب زلف باشد بر سر دیوانگان بر سر مجنون هوای پیچش دستار نیست

4 زاهد ما بسکه از کردار می گوید سخن چون زبان تیز هرگز بر سر گفتار نیست

5 ای مسلمانان سعیدا را میاموزید دین [نامسلمانان]، چو او در حلقهٔ زنار نیست

عکس نوشته
کامنت
comment