-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در میخانه کزو عقل پریشان آمد حلقه اش حلقه جمعیت رندان آمد
2 نخرامد سوی باغ نظرم سرو قدش که گلش خون دل و خار ز مژگان آمد
3 بنده پیر مغانم که گدایان درش هر یک از وسعت دل قیصر و خاقان آمد
4 از می دور مناز وز خمارش مخروش کار دوران چو بهر لحظه دگر سان آمد
5 باز در شهر چه غوغاست همانا که دگر مست آن کافر بی باک به میدان آمد
6 رند و رسوا شو و آنگه سوی رندان بخرام که به تقوی طرف میکده نتوان آمد
7 جانب اهل ریا صومعه را طوف مکن زانکه هر کس که شد آنسوی پشیمان آمد
8 بدرای از خود و احرام حرم بند از آنک نتوان جانب این بادیه آسان آمد
9 فانیا دیر فنا جای عجب دان که درو کافر عشق شد آنکس که مسلمان آمد