1 در حضرت عشق هر که او مقبولست هر آرزویی که او کند مبذولست
2 هر دل که نه او بعاشقی مشغولست در عالم جان او ز دلی معزولست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 سحرگهان که صبا نافۀ ختن بیزد زمانه عنبر و کافور بر هم آمیزد
2 بگسترند عروسان باغ دامن خویش چو ابر برسرشان ز استین گهر ریزد
1 از گلبن زمانه مرا بهره خار بود وزجانم روزگار نصیبم خمار بود
2 اکنون چه راحتست درین دور زندگی چون شد بهر زه آنچه ز عمر اختیار بود؟
1 ماه رویا ز غمت یک دم نیست که چو زلف تو دلم در هم نیست
2 زلف و بالای تو تا هم پشتند پشت و بالای کسی بی خم نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **