-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در آزار دلم طفلی که از گردون سبق دارد ز شرم کشتنم شمشیرش از جوهر عرق دارد
2 ز بس افروخت از تاب می گلرنگ، پنداری ز عکس چهره ی او صبح آیینه شفق دارد
3 دم سرد ترا زاهد در اینجا نیست تأثیری که جام از گرمی هنگامه ی مستان عرق دارد
4 حریفان را بگویید این همه دفتر، چه در کار است که آیینه سکندرنامه را بر یک ورق دارد
5 چو غنچه نقد خود را در گره بستن نمی داند به رنگ گل، دل ما هرچه دارد در طبق دارد
6 سلیم از خدمت من نیست غافل، دوست میداند که در پرودن بت برهمن بسیار حق دارد