-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در ره شوق، دل از بیم خطر می لرزد می نهم پا چون درین بادیه، سر می لرزد
2 که خبر داد ز لب تشنگی ام دریا را؟ که چو سیماب درو آب گهر می لرزد
3 نگذارد که ز کارم گرهی باز کند ضعف طالع که ازو دست هنر می لرزد
4 چه هوایی ست که اقلیم محبت دارد که پسر تب کند آنجا و پدر می لرزد
5 نفس باد خزان در تو اثر کرده مگر؟ سخت آواز تو ای مرغ سحر می لرزد
6 کاش می بود دلش هم به ضعیفان چو سرین که به باریکی آن موی کمر می لرزد
7 در هوای تو جوانان نه همین بیمارند دل پیران همه تب دارد و سر می لرزد
8 در ره عشق، دلیری به جگر نیست سلیم داغ او تا به دلم دید، جگر می لرزد