-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در راه عشق من نگذشتم ز کام خویش گامی میسرم نشد از اهتمام خویش
2 دوش از نگاه ساقی شیرینکلام خویش مست آن چنان شدم که نجستم مقام خویش
3 کیفیتی که دیدهام از چشم مست دوست هرگز ندیده چشم جم از دور جام خویش
4 یاران خراب باده و من مست خون دل مست است هر کسی ز می نوشفام خویش
5 ساقی بیار می که ز تکفیر شیخ شهر نتوان گذشتن از سر عیش مدام خویش
6 دیدم به چشم جان همه اوراق آسمان یک نامه مراد ندیدم به نام خویش
7 چشمم به روی قاتل و فرقم به زیر تیغ منت خدای را که رسیدم به کام خویش
8 تا جلوه کرد لیلی محمل نشین من همچون شتر به دست ندیدم زمام خویش
9 گاهی نگه به جانب دل میکند به ناز چون خواجهای که مینگرد بر غلام خویش
10 پروانهوار سوخت فروغی ولی نکرد ترک خیال باطل و سودای خام خویش