در بند پاس خاطر غیر اینقدر از جویای تبریزی غزل 751

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

در بند پاس خاطر غیر اینقدر مباش

1 در بند پاس خاطر غیر اینقدر مباش غافل زحالم ای ز خدا بیخبر مباش

2 ترسم به جادهٔ رگ سنگ افتدت گذار مانند نیشتر همه جا خیره سر مباش

3 بینی به روی هر که نگاهش به سوی تست مانند شمع بزم پریشان نظر مباش

4 یک ره ز رفتن پدرانت حساب گیر مغرور پنج روزه حیات ای پسر مباش

5 رنگ پریده سنگ ره رفتن از خود است یعنی رفیق همره کاهل سفر مباش

6 جویا بنای قصر عمل را دهد به آب مغرور اشک ریزی مژگان تر مباش

عکس نوشته
کامنت
comment