در فراق رخ یارم رگ جان از جهان ملک خاتون غزل 503

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

در فراق رخ یارم رگ جان می سوزد

1 در فراق رخ یارم رگ جان می سوزد بی تکلّف ز غمش جمله جهان می سوزد

2 خواستم شرح غم عشق تو دادن لیکن زآتش دل نتوانم که زبان می سوزد

3 همچو گل خنده زنی صبحدمی بر حالم من چو شمعم همه شب رشته جان می سوزد

4 پیش شمع رخ خوب تو چنان پروانه بی تکلّف به سر مهر روان می سوزد

5 کم ز پروانه توان بود که در شمع رخت جان شیرین دهد و بلکه روان می سوزد

6 گر نهان سوز دلی هست بتا در پی تو نظری بر دل آن کن که عیان می سوزد

7 گر بسوزد دل تو بر من مسکین چه عجب که جهان در غم عشق تو نهان می سوزد

عکس نوشته
کامنت
comment