- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در جمله ذرات جهان لمعه حسنیست من با تو بگویم، که ترا پرتو حس نیست
2 رو دیده بدست آر، که تا باز ببینی در جمله ذرات جهان نور تجلیست
3 از فرط حجابست، که آن مشرک نادان در سجده لات آمد و پنداشت که عزیست
4 از دولت دیدار تو دایم بشب و روز موسی صفتست این دل و بر طور تمنیست
5 ای طالب درگاه، اگر واقف راهی از غیر بپرهیز، که آن غایت تقویست
6 جمعیم بدیدار تو وز تفرقها دور کان جا که تویی جمعیت صورت و معنیست
7 عشقست که در مشرب ماآب حیاتست عشقست که در مذهب ما علت اولیست
8 بر کشتن عشاق نوشتند فتاوی این قصه بر مفتی ما فتوی منعیست
9 از عشق تو شد زنده دل قاسم مسکین با نکهت عشق تو چه جای دم عیسیست؟