1 در بتکده نامحرم و در کعبه غریبم آیا که حوالت به کجا کرده نصیبم؟
2 مفتی، ز اصول و ز فروعم خبری نیست یک مسأله جز عشق، نیاموخت ادیبم
3 من حوصله ساز ستم عشق نبودم از عشوه دلم دادی و از جلوه، فریبم
1 زان پیش کز فراز در هفت خوان صبح پرچم گشا شود علم کاویان صبح
2 چشم ستارگان همه از شوق می پرند در رهگذار خسرو خاورستان صبح
1 زان لب شکّرفشان شوری به جان داریم ما یک نیستان ناله در هر استخوان داریم ما
2 در بغل چون صبح، چاک بی رفویی بیش نیست گر لباس هستی دامن فشان داریم ما