1 در بتکده نامحرم و در کعبه غریبم آیا که حوالت به کجا کرده نصیبم؟
2 مفتی، ز اصول و ز فروعم خبری نیست یک مسأله جز عشق، نیاموخت ادیبم
3 من حوصله ساز ستم عشق نبودم از عشوه دلم دادی و از جلوه، فریبم
1 ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا
2 به وادیی زده عشق تو پنجه در خونم که شمع، دیدهٔ شیر است، بر مزار مرا
1 دل فلک معنوی است، عقل رصددان او داغ محبت بود اختر تابان او
2 ابجد عشق و ولاست حکمت اشراقیان والی یونان بود طفل دبستان او
1 درعشق شد به رنگ دگر روزگار ما تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما
2 از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل بر طرف دامنی ننشیند غبار ما