🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری
عطار نیشابوری

بنام آنکه جان را از عطار نیشابوری خسرونامه 64

خسرونامه 64 ام از 5015 خسرونامه

بنام آنکه جان را زونشان نیست

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37

1 بنام آنکه جان را زونشان نیست خرد را نیز هم یارای آن نیست

2 بگو تا عقل پیش او چه سنجد چنان ذاتی کجا در عقل گنجد

3 ازان معنی که او عقل آفریده ز مویی گرد ادراکش رسیده

4 اگرچه عقل داناست و سخنگوی نداند در حقیقت کنه یک موی

5 چو عقل جمله در مویست عاجز بکنه حق که یابد راه هرگز

6 چو ذاتش برترست از هرچه دانیم چگونه شرح او گفتن توانیم

7 چو جمله عاجزیم از برگ کاهی ورای عجز، ما را نیست راهی

8 خدایی در خداوندی سزاوار رسولش عیسی خورشید اسرار

9 وزان پس گفت کای شاپورگمراه که بیرون آمدی در کینهٔ شاه

10 سراز فرمان شاه دین کشیدی خطی در گرد راه دین کشیدی

11 بدزدیدی زن شاه زمین را کنون پای آراگر مردی تو این را

12 که کرد این فعل هرگز در زمانه ترا دیدم ببدفعلی یگانه

13 تو میدانی که گر من کینه خواهم نیاری تاب در پیش سپاهم

14 اگر لشکر کشم بر کشور تو نه کشور ماند ونه لشکر تو

15 وگر یک نیزه آرد بر تو زوری که گر پیلی بخاک افتی چو موری

16 وگر یک مردم آرد روی بر تو ز نامردی بجنبد موی بر تو

17 چو نتوانی تو با ما حرب جویی نداری حیلتی جز چرب گویی

18 اگر با ما درشتی پیش گیری بکام دشمنان خویش گیری

19 مکن، گل را کسی کن ورنه ناکام چو گل غرقه شوی درخون سرانجام

20 مکن، فرمان شاهان خوار مگذار زگلرخ در ره خود خار مگذار

21 اگر فرمان کنی، جان سودبینی وگرنه جان زیان بس زود بینی

22 غم و شادی و مرگ و زندگانی بگفتم والسلام اکنون تو دانی

23 چو خطّ نامه نوک خامه بنگاشت درامد پیک و حالی نامه برداشت

24 قدم میزد چو بادی از ره دور که تافی الجمله شد نزدیک شاپور

25 بدادش نامه و شاپور برخواند ز خشم آن پیک را حالی بدر راند

26 نهاد آن پیک مسکین پای در راه رسید آخر بکم مدّت بدرگاه

27 بر خسرو شد وآگاه کردش حدیث سیرت آن شاه کردش

28 که آن نامه بدرّید و مرا راند ترا بدفعل و شوم و باد سر خواند

29 چو شه بشنید ازو برجست ازجای میان دربست و پس ننشست از پای

30 سپاهی همچو دریا انجمن کرد جهانی در جهانی موجزن کرد

31 سپه را جوشن و تیغ و سپر داد سه ساله جامگی و سیم و زر داد

32 چو مور و چون ملخ چندان سپه بود که کس رانه گذر بود و نه ره بود

33 نبد چندان زمین از مرد خالی کزو بالا گرفتی گرد حالی

34 ز بسیاری که مرد از جای برخاست نمیارست گرد ازجای برخاست

35 برامد نالهٔ نای از در شاه غبار از پای میشد تا سرماه

36 روان گشتند لشکر تا خراسان دل شاپور شد زان غم هراسان

37 کجا دانست کان آفت ز پی داشت پشیمانی نمود و سود کی داشت

شعر قالب : خسرونامه سبک : عراقی
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بنام آنکه جان را زونشان نیست

شاعر شعر بنام آنکه جان را زونشان نیست چه کسی است ؟

شاعر شعر بنام آنکه جان را زونشان نیست عطار نیشابوری می باشد.

شعر بنام آنکه جان را زونشان نیست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 6 سروده شده است.

قالب شعر بنام آنکه جان را زونشان نیست چیست ؟

قالب شعر بنام آنکه جان را زونشان نیست خسرونامه است

سبک شعر بنام آنکه جان را زونشان نیست چیست ؟

سبک شعر بنام آنکه جان را زونشان نیست سبک عراقی است

مضمون اصلی شعر بنام آنکه جان را زونشان نیست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
عطار نیشابوری

بنام آنکه جان را از عطار نیشابوری خسرونامه 64

خسرونامه 64 ام از 5015 خسرونامه
بنر