1 با نام هنر به دهر، کس سر نکند از مشعل مه، چراغ کس بر نکند
2 یابند چه بهره از کمال، اهل کمال؟ شادابی گوهر، لب کس تر نکند
1 کرده بیهوشم خیال آن دو چشم میپرست همتی ای بادهپیمایان که کارم شد ز دست
2 بر سر مال جهان سودای درویش و غنی دست چون بر هم دهد؟ این تنگچشم، آن تنگدست
1 در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
2 بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت این دام روان حاجت صیاد ندارد