1 ای صبح ز فیض نفست عرش جناب وی خرقه رحمت ز تو پوشیده سحاب
2 ای مرشد ارباب طریق از همه باب ما را چو اجابت به دعایی دریاب
1 در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
2 بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت این دام روان حاجت صیاد ندارد
1 کرده بیهوشم خیال آن دو چشم میپرست همتی ای بادهپیمایان که کارم شد ز دست
2 بر سر مال جهان سودای درویش و غنی دست چون بر هم دهد؟ این تنگچشم، آن تنگدست