- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بامدادان که سر از خواب گران برگیرد چشم مخمور بتم شیوه ی دیگر گیرد
2 هر که لب بر لب جان بخش تو ساید به صبوح هیچ شک نیست که او زندگی از سر گیرد
3 رخ چون سیم من خسته جگر ای دل و دین دیده هر شب ز غم عشق تو در زر گیرد
4 سخنی هست مرا راست چو قد خوش یار پیش آن سرو سمن بوی اگر درگیرد
5 کز جهان برخورد و از دو جهان غم نخورد هرکه آن قامت و بالای تو در بر گیرد
6 از سر لطف و خداوندی جانان چه شود اگر او بار فراق از دل ما برگیرد
7 گر زلال شب وصلت بزنی بر دل ما دلبرا زآتش عشق تو جهان درگیرد