بامدادان که سر از خواب از جهان ملک خاتون غزل 499

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بامدادان که سر از خواب گران برگیرد

1 بامدادان که سر از خواب گران برگیرد چشم مخمور بتم شیوه ی دیگر گیرد

2 هر که لب بر لب جان بخش تو ساید به صبوح هیچ شک نیست که او زندگی از سر گیرد

3 رخ چون سیم من خسته جگر ای دل و دین دیده هر شب ز غم عشق تو در زر گیرد

4 سخنی هست مرا راست چو قد خوش یار پیش آن سرو سمن بوی اگر درگیرد

5 کز جهان برخورد و از دو جهان غم نخورد هرکه آن قامت و بالای تو در بر گیرد

6 از سر لطف و خداوندی جانان چه شود اگر او بار فراق از دل ما برگیرد

7 گر زلال شب وصلت بزنی بر دل ما دلبرا زآتش عشق تو جهان درگیرد

عکس نوشته
کامنت
comment