صبح آینهٔ طلعت نیکوی تو از حزین لاهیجی غزل 730

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

صبح آینهٔ طلعت نیکوی تو دیدیم

1 صبح آینهٔ طلعت نیکوی تو دیدیم شب گردهٔ گیسوی سمن بوی تو دیدیم

2 نه سرو شناسیم درین باغ، نه شمشاد ما جلوه پرستان قد دلجوی تو دیدیم

3 تا چشم کند کار سواد دو جهان را یک گردشی از نرگس جادوی تو دیدیم

4 جان مطلع خورشید جمال تو نوشتیم دل مشرق انوار مه روی تو دیدیم

5 آن روز که پا در حرم عشق نهادیم سرها همه را خاک سر کوی تو دیدیم

6 آمد چو عیان، نیست دگر جای بیان را بستیم زبان، چشم سخن گوی تو دیدیم

7 پروای جهت نیست دل یک جهتان را در هر جهتی قبلهٔ ابروی تو دیدیم

8 زان پیش که در زلف تجلّی شکن افتد دلها همه را درشکن موی تو دیدیم

9 در دیر و حرم قبلهٔ مقصود تویی تو ذرّات جهان را همه رو سوی تو دیدیم

10 نی نی غلطم، ذرّه چه و مهر کدام است؟ ما غیر ندیدیم، عیان روی تو دیدیم

11 تنها نه حزین است درین باغ نواسنج هر برگ به گلبانگ هیاهوی تو دیدیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر