صبحدم خار چمن دامان آن از جویای تبریزی غزل 280

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

صبحدم خار چمن دامان آن دلجو گرفت

1 صبحدم خار چمن دامان آن دلجو گرفت تا ز روی و موی او گل فیض رنگ و بو گرفت

2 یافتم راه فنا را همچو شمع صبحدم جبههٔ اندیشه ام تا جای بر زانو گرفت

3 قطرهٔ اشکم چو گوهر بسته می ریزد زچشم بسکه دل از سردمهریهای آن بدخو گرفت

4 یک سر مو کم نکرد از دلرباییهای یار خط مگر سرمشق پیچ و تاب از آن گیسو گرفت

5 هر کرا در خورد استعداد جایی داده اند لاله صحرا، گل چمن، سنبل کنار جو گرفت

6 روی آن آیینه رو می گیرد از ما بیدلان با وجود آنکه کی آیینه از کس رو گرفت

7 چشم او، آیین ترکان، زلف، کیش هندوان مذهب آتش پرستان خال روی او گرفت

8 اشک چون از دل جدا شد بر کنار ما نشست طفل بی مادر به پیش هر که آمد خو گرفت

9 گوشه گیری را رسانیده به معراج قبول تا دل آواره جویا گوشهٔ ابرو گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment