- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
بامدادی موبد موبدان با قباد همعنان می رفت مرکب وی به دفع فضلات قوایم خود را از دم تا سم بیالود و تشویر تمام به وی راه یافت در آن اثنا قباد وی را از آداب همرکابی ملوک و همعنانی سلاطین سؤال کرد. ,
گفت: یکی آن است که در شبی که بامداد آن با پادشاه سواری خواهد کرد مرکب خود را چندان علف ندهد که بامداد موجب تشویر راکب گردد قباد استحسان وی کرد و گفت: بدین حسن کیاست و صدق فراست که رسیده ای به آنچه رسیده ای. ,
3 ناخردمند که بر قاعده طبع رود همه آداب وی افتد ز ره صدق و صواب
4 لیک بخرد که به دستور خرد کار کند شود از حسن کیاست ادب آموز دواب