- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح تاب مه کزین عالی رواق افتاده بود با مه خویشم صبوحی اتفاق افتاده بود
2 وه چه باشد هر کرا هرگز چنان صبحی دمد کافتابم در صبوحی هموثاق افتاده بود
3 گاه چشمم بر رخش از عین حیرت مانده باز گه سرم بر پایش از روی وفاق افتاده بود
4 از نشاط این چمن وصلی که ما را داد دست در حریفان های و هوی طمطراق افتاده بود
5 نی غلط گفتم خیالست اینکه دیدست این مراد چون فلک با نامرادان در نفاق افتاده بود
6 گر دل سوزانم از فرقت همیشه تیره ماند کی سیاهی هرگز از داغ فراق افتاده بود
7 همچو داغ تازه فانی را ازان خورشیدروی کوکب اقبالش اندر احتراق افتاده بود