- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح شد ساقی همان مستی شب دارم هنوز خنده ها بر گریه های بی سبب دارم هنوز
2 غنچه گر دارد مرا گردون ز دلتنگی چه باک خندهٔ بی اختیار زیر لب دارم هنوز
3 می کند با عشق، دل زورآزماییها هنوز می رود دست و بغل چون موج با دریا هنوز
4 ضعف پیری شوق عشق و عاشقی از دل نبرد می گشاید شیشه ام آغوش بر خارا هنوز
5 رنگ رعنایی که سرو جنت از وی برده فیض بر زمین از سایهٔ خود ریزد آن بالا هنوز
6 ساقی از جام می اش مشت گلابی برفشان شوخی او خفته در آغوش استغنا هنوز
7 می زند با قامت آن شوخ لاف همسری شرم ناید سرو را با آن قد و بالا هنوز
8 رفت جویا آن گل رو از نظر زان رو مراست مردمک چون لاله داغ چشم خون بالا هنوز