- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبحدم آورد بویی سویم از پیراهنش راست گویم آب حیوان می چکد از دامنش
2 خون ما در گردنش بود آن نگار و بس نبود طرفه اینست آن که جان گشتست طوق گردنش
3 روی چون ماه تو را محتاج آرایش نبود سنبل تر را چرا آورده ای پیرامنش
4 زآتشی کز جان ما خیزد ز دست جور او نرم هرگز می نگردد آن دل چون آهنش
5 دیده ی یعقوب نابینا شود بینا دگر گر نسیم لطفش آرد بویی از پیراهنش
6 آنچنان رویی و مویی کس ندارد در جهان ای دریغا گر بدی باری عنایت با منش
7 گرچه جوجو داد بر باد جفا خاک مرا ماه و خورشید فلک شد خوشه چین خرمنش