- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به دست آیینه از عکس رخش گلدسته را ماند ز شانه زلف او هندوی ترکش بسته را ماند
2 پریشانی ز شوق طرهٔ آشفتهای دارد حدیث من که عقد گوهر بگسسته را ماند
3 شدم آسوده تا بر یاد او چشم از جهان بستم به چشم من خیالش زخم مرهم بسته را ماند
4 مگر از صبح محشر روزن من روشنی یابد که شبهای سیاهم ابروی پیوسته را ماند
5 سلیم او را به جای خویش آوردن نه آسان است دل آوارهٔ من عضو از جا جسته را ماند