1 در مزرع طاعتم، گیاهی بنماند دردست به جز ناله و آهی بنماند
2 تا خرمن عمر بود، در خواب بدم بیدار کنون شدم که کاهی بنماند
1 مالی که ز تو کس نستاند، علم است حرزی که تو را به حق رساند، علم است
2 جز علم طلب مکن تو اندر عالم چیزی که تو را ز غم رهاند، علم است
1 خوش آن که صلای جام وحدت در داد خاطر ز ریاضی و طبیعی آزاد
2 در منطقهٔ فلک نزد دست خیال در پای عناصر، سر فکرت ننهاد
1 دلم از قال و قیل گشته ملول ای خوشا خرقه و خوشا کشکول
2 لوحش الله، ز سینهجوشیها یاد ایام خرقهپوشیها