-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در حدوث و قِدَم بسی نقل است وان همه شکّ و شبهۀ عقل است
2 عقل مشائی ز دین مایل به قدیم و حدوث شد قایل
3 قِدَم آسمان به ذات و صفات گفته جز وضع و هیأت و حرکات
4 عنصر و مایه را به شخص دگر نوع هر جنس و جنسهای صُوَر
5 نزد ایشان همه قدیم بود چه کند عقل چون سقیم بود
6 کرد رسطالیس اول این تفصیل یافت آخر ز بوعلی تکمیل
7 شبههای چند از خود اندیشی کرده دستور کفر و بدکیشی
8 تا که برخیزد این تردد و شک بنگر اندر جوابها یک یک
9 وان حکیمان که پیش از او بودند هیچ قیدی بر آن نیفزودند
10 جملۀ ذاتها قدیم الذات دیده و مُحْدَثی نه جز که صفات
11 اصل عالم سریع و خواه بطی آب دانست تالس ملطی
12 انکساغورس آن خلیط گرفت وندر او جزوها بسیط گرفت
13 نزد او هیچ استحالت نیست جز بروز و کمون حوالت نیست
14 وان ذومقراطس اصل عالم را به توهم گرفته از اجزا
15 کُری الشّکل هر یکی و مدام متحرک به ذات ذواقسام
16 گفت کافتاد اتفاقاً آن بهم و گشت از آن فلک گردان