-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا زنده بردن از سر کوی مغان نتوان مرا
2 خانه دل بود آبادان ز تقوی وه که ساخت عشوه های ساقی و سیل قدح ویران مرا
3 پرده زهدم چه سان پوشد که از آشوب می از گریبان هر دم افتد چاک تا دامان مرا
4 خرقه در هجر بتی شد رهن می بنگر که زد باده و عشق از لباس عافیت عریان مرا
5 گر به گرداب می افتادم مرا نبود گنه هست این سرگشتگی از گردش دوران مرا
6 بحر عصیان از بلندی کرد پستم زانکه زد بر زمین از آسمان هر موج این طوفان مرا
7 سازم از لوث ریا غسل طریق ای پیر دیر چون فقیه آید درون خم کنی پنهان مرا
8 خواب دیدم کآب کوثر میخورم از دست حور فیض می از دست ساقی ده دوصد چندان مرا
9 فانیا راه فنا هر چند مشکل بود شد قطع آن ز افکندن بار خودی آسان مرا