َبه امید عذر خواهان ز نیاز از عرفی شیرازی غزل 573

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

َبه امید عذر خواهان ز نیاز عذر خواهی

1 َبه امید عذر خواهان ز نیاز عذر خواهی که مسوز بیش از اینم به گناه بی گناهی

2 طلبد بهار بوست، ز نسیم صبحگاهی سر آفتاب جوید ز تو زیب کج کلاهی

3 ز فروغ آفتابم نبود خبر که بی تو چو دو زلف توست یکسان، شب و روزم از سیاهی

4 تو به سهو گاه گاهی نکهت فتاده بر من من ساده لوح با خود، گله سنج کم نگاهی

5 مفروش ناز و عصمت، قدحی شراب در کش که بِهَشت شرم و عصمت ز غرور بی گناهی

6 چه خوش است آن که بینم به جفا بهانهٔ خویش که گهی به یادش آرم به زبان عذر خواهی

7 هم شب به بانگ بلبل، زده در چمن پیاله چو نسیم گل ز بستان، دم صبح گشته راهی

8 به دل خراب عرفی، بفرست دردی از نو که شکست رنگ دردش به دعای مرغ و ماهی

عکس نوشته
کامنت
comment