1 در حشر رسولان خلف روی خراشند بر آتش وانفسی خود اشک بپاشند
2 اندر غم خویش و خبر از امتشان نیست چون تیشه تمام از طرف خویش تراشند
1 تا به خاک قدمت روی نیاز است مرا کعبه کوی تو خلوتگه راز است مرا
2 حاجیان را حرم کعبه خوش آید لیکن قبله روی تو خوشتر ز حجاز است مرا
1 عمر در منقبت حیدر کرار گذاشت حبذا زندگی من که در این کار گذشت
2 سیف مسلول خداوند که در موقع جنگ بانک تکبیر وی از گنبد دوار گذشت
1 چند ز شهوت زنی به پیکر آذر سوزی از این آتش مکرر پیکر
2 هستی روان بگرد حشمت پویان گیری شبها عروس غفلت در بر