1 در دست مرض گرچه زبون می آیی برپای روی و سرنگون می آیی
2 گر بر سرت آسیا همی گردانند چون سفله ز آسیا برون می آیی
1 ما به گلزار عذارت همه در بستانیم از خیال می لعلت همه سر مستانیم
2 نیم جانیست که در پای تو انداخته ایم نیست لایق چه توان کرد تهیدستانیم
1 ای جمال تو مرا شمع شب افروز امشب شمع گو مشعله داری ز تو آموز امشب
2 شمع را تاب تو چون نیست از آن میسوزد گو چو پروانه درین سوز همیسوز امشب
1 ما را به کوی وحدت تا با تو آشنائیست از خاک آستانت در دیده روشنائیست
2 هم بی تو مستمندیم هم با تو دردمندیم این عقد مشکل آمد وقت گره گشائیست