در سلسله آرد کاش آن زلف از آشفتهٔ شیرازی غزل 733

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

در سلسله آرد کاش آن زلف دلاویزم

1 در سلسله آرد کاش آن زلف دلاویزم تا شور دل شیدا زآن سلسله انگیزم

2 حلوای لبت گفتم کی دست دهد گفتا موران چو هجوم آرند بر لعل شکرریزم

3 ساقی ز درم آمد با آتش سیاله کافتاد از آن آتش در خرقه پرهیزم

4 گفتم به خم زلفش برگو به چه کارستی گفتا به مه و خورشید من غالیه میبیزم

5 من صعوه مسکینم تو عربده‌جو شاهین با چون تو قوی‌بازو کو قوه که بستیزم؟

6 از تیزی پیکانم حاشا که حذر باشد تا رخنه به جان کرده تیر نظر تیزم

7 فرهاد تو شیرینم مجنون تو لیلایم نه در هوس شکر چون خسرو پرویزم

8 سرو آمده در جولان گل سر زده در بستان برخیز و گل افشان کن ای گلبن نوخیزم

9 در سلسله‌ای زد چنگ هر کس به تمنائی من هم به تولائی در زلف تو آویزم

10 از مهر علی مستم ساقی چه دهی ساغر چون باده صافی هست دردش ز چه آمیزم؟

11 از گرمی روز حشر نبود چو مفر کس را در سایه تو ناچار بایست که بگریزم

عکس نوشته
کامنت
comment