1 در دیده دریا وشم آنجان جهان تا رسته دندان گهر کرد عیان
2 رفت از پی گوهر طلبیدن دل من با قافله ئی بسوی بحرین روان
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست
1 مرا خدای اگر عمر جاودان بدهد بجای هر سر مویم دو صد زبان بدهد
2 بصد هزار لغت هر زبان سخن گوید چنانک داد فصاحت گه بیان بدهد