1 به نزد عقل ز حیوان کم است انسانی که نبودش اثر از دلپذیری آواز
2 در اشتران عرب بین چه نوع پاکوبان به وجد و حال روند از حدی اهل حجاز
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 از تاب می دگر به سرم شعله در گرفت می باز سوز آتش ما را ز سر گرفت
2 اندر سفال میکده بود این مگر که دوش در کنج دیر مغبچه ام جام زر گرفت
1 گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد که از سفال خرابات جام جم دارد
2 منش به تهمت رندی جزا دهم بر عکس به زهدم آنکه درین دیر متهم دارد
1 ای ز آتش می در گل روی تو اثرها در سینه ازان آتشم افتاده شررها
2 سنگ لب رودی ز قتیل تو رود خون باشد ز تموج به کنار آمده سرها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **