1 به نزد عقل ز حیوان کم است انسانی که نبودش اثر از دلپذیری آواز
2 در اشتران عرب بین چه نوع پاکوبان به وجد و حال روند از حدی اهل حجاز
1 ای خاک سر کوی تو گشتن هوس ما بر پای سگت بوسه زدن ملتمس ما
2 گر دم زدن ما بود از مهر تو چون صبح صد شام سیه روز شود از نفس ما
1 به کشف حال دوران نیست جام جم هوس ما را همان جامی که ساقی عکس رو افکند بس ما را
2 ز شیخ هیچ کس چون جانب دیر مغان رفتم کنون در خانقه دیگر نه بینی هیچ کس ما را
1 وه که در وقت گلم زان گل رخسار جدا گل جدا آتش من نیز کند خار جدا
2 از جدایی من و یار ابر ز تأثیر بهار من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا