1 در واقعهٔ مشکل ایام نگر جامی است تو را عقل، در آن جام نگر
2 ترسم که به بوی دانه در دام شوی ای دوست، همه دانه مبین دام نگر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دل، که دایم عشق میورزید رفت گفتمش: جانا مرو، نشنید رفت
2 هر کجا بوی دلارامی شنید یا رخ خوب نگاری دید رفت
1 در بزم قلندران قلاش بنشین و شراب نوش و خوش باش
2 تا ذوق می و خمار یابی باید که شوی تو نیز قلاش
1 دل، چو در دام عشق منظور است دیده را جرم نیست، معذور است
2 ناظرم در رخت به دیدهٔ دل گرچه از چشم ظاهرم دور است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به