1 آخر نه به عالم آدمی زآن آمد کاو همچو بهایم خورد و آشامد
2 نه کار تو آنگهی به خیر انجامد کز لطف تو دل شکسته ای آرامد؟
1 ای دل هوس عشق تو را تنها نیست کس نیست که در سرش ازین سودا نیست
2 صفرا مکن ارچه دلبرت اینجا نیست کاینجا که تُوی جایگه صفرا نیست
1 آن نقطه که در فقر نهان آوردند از بهر بسی زنده دلان آوردند
2 دیوان صفا که پنج نوبت می زد افسوس که قومی به زیان آوردند
1 ای روی تو از لطافت آیینهٔ روح خواهم که قدمهای خیالت به صبوح
2 بر دیده نهم ولی زتیغ مژه ام ترسم که شود پای خیالت مجروح