- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می نماید در شب تاریک راه دور را چشمی از شمع است روشن تر عصای کور را
2 رستمی، تا چون کمان حلقه بر خود غالبی می کند گردآوری برگشتن از خود زور را
3 در پناه عجز ایمن گشتم از جور سپهر رهزنی در پی نباشد کاروان مور را
4 شوخی مژگان شد از بیماری چشم تو بیش اضطراب نبض افزون تر بود رنجور را
5 عشق را نازم که چون بر تخت استغنا نشست کرد کشکول گدایی کاسهٔ فغفور را