- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
در عرف عشق باتفاق ارباب عقول بدین جمله است و احوال عشاق دلیل صحت این اصلست باز آنچه وقتی بسط و قبض و انس و روح روی نماید آن کلمات لطف محبوبست که بکرشمه و ناز و دلال گوید: ,
معشوقه تو باش عاشقی کار تو نیست. این شراب قهر در میدهد اما چون در جام لطف است لذتش در ظاهرست و المشدر باطن زیرا که او را بطعن از مقام عاشقی بدر می کند و خود میداند که ازو معشوقی نیابد اما در عالم حقیقت عشق عاشق فرع و سرّاین معنی در یُحِبُّهُم وَیُحِبّونَهُ یافت شود. ,
3 اول از او بد این حکایت عشق بس مگو عشق را بدایت نیست
4 عشق چون آتشیست روحانی روح کس را ازو شکایت نیست
5 عشق چون بر لطیفهغیبیست بی نشانست ازو حکایت نیست
6 بوالعجب سورهایست سورۀ عشق چار مصحف ازو یک آیت نیست
اما این عشق را مدار بر جباری و قهاری و تعزز و کبریاست: ,
8 زانجا که کمال حضرت عزت اوست اعیان وجود را چه امکان باشد
عقول بشری و ملکی درین سرگردانیاند تا بدانند که عشق حبل رابطه است نتوان دانست که میکشد و که انجامد: کسی سرش نمیداند زبان درکش زبان درکش. عقل بیخود میگوید او کشید و این انجامید و روا بود که کار برعکس باز گردد و راه دگر سار گردد ایاز محمود گردد و محمود ایاز وَ ماتَشاؤونَ اِلّا انّ یَشاء اللّه. ابویزید قَدّسَ اللّهُ روحَهُ المَزید گفت چندین گاه میدانستم که من او را میخواهم او مرا پیش از من خواسته بود و از من هیچ درنخواسته بود یُحبّهُم پیش از یُحِبُّونَهُ باید. ,