1 در مهد هوی غنودهای معذوری دیده نه چو ما گشودهای معذوری
2 دل زین عالم نمیتوانی بر کند در عالم دل نبودهای معذوری
1 ز هر در میروی مطلب مهیاست عجب بابیست این باب محبت
2 ز غرقاب جهان آسوده گردی اگر افتی به گرداب محبّت
1 عشقی بتازه باز گریبان گرفته است آه این چه آتش است که در جان گرفته است
2 ایدل ز اضطراب زمانی فرو نشین دستم بزور دامن جانان گرفته است
1 خون شد دل پاره پارهٔ ما مردیم و نکرد چٰارهٔ ما
2 دادیم به کفر زلفش ایمان شاید که شود کفارهٔ ما