به عهد حسن تو بس از حکیم نزاری قهستانی غزل 133

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

به عهد حسن تو بس فتنه کز جهان برخاست

1 به عهد حسن تو بس فتنه کز جهان برخاست مرا هوای تو ای ماه مهربان برخاست

2 مگر میان تو گفتم درآورم به کنار نشد کنار و بسی فتنه از میان برخاست

3 خلیل وار توانم نشست بر آتش ولیکن از سر کویت نمی توان برخاست

4 به جویبار چمن بر گذشت قامت تو ز عکس سایه ی او سرو بوستان برخاست

5 صبا ز جیب عرق چین تو دمی در داد دل من از سر جان آستین فشان برخاست

6 نسیم زلف تو تا در دماغ من بنشست خیال خال تو تا پیش من عیان برخاست

7 ز شش جهات وجودم زمان زمان دم دم هزار فتنه ز تاثیر این و آن برخاست

8 خیال روی تو در چشم عارفان بنشست ز کنج صومعه فریاد الامان برخاست

9 ز در درآی و دمی در کنار من بنشین که بی تو از همه اعضای من فغان برخاست

10 به گریه گرچه درآیم ز غایت رقت ز چشم من مژه ها چون سر سنان برخاست

11 فسردگان خبر از سوز ما نمی دارند میان ما و مُشَنّع خلاف از آن برخاست

12 به هر کجا که نزاری به سوز دل بنشست فغان ز سدره نشینان آسمان برخاست

عکس نوشته
کامنت
comment