1 در دیار همتم فرش است گوهر بر زمین افکند یاقوت را دستم چو اخگر بر زمین
2 در هوای عل میگونش شراب رنگ گل ترسم از موج تپش ریزد ز ساغر بر زمین
3 می رسد افتادگان را فیض عالی همتان پرتو افکن گشته دایم مهر انور بر زمین
4 تا قیامت برنخیزد همچو نقش پا ز جای چون به روز عجز ما افتد ستمگر بر زمین
5 می رسد در یک نفس جویا! به معراج قبول هر که بگذارد براه بندگی سر بر زمین
دیدگاهها **