1 در کشور ایجاد، ندانم چه گلستم دانم که صنمگاه بتان چگلستم
2 من بعد، بود دست من و چاک گریبان نه دامن دلدار به دست و نه دلستم
1 زان پیش کز فراز در هفت خوان صبح پرچم گشا شود علم کاویان صبح
2 چشم ستارگان همه از شوق می پرند در رهگذار خسرو خاورستان صبح
1 زان لب شکّرفشان شوری به جان داریم ما یک نیستان ناله در هر استخوان داریم ما
2 در بغل چون صبح، چاک بی رفویی بیش نیست گر لباس هستی دامن فشان داریم ما