- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در زنگ ابر هر قدر آیینه هواست چشم و دل صراحی و پیمانه را صفاست
2 روشن ز شمع بزم بود اهل دید را کاخر به چشم می رود آنکس که خودنماست
3 خواهی به مدعا رسی از مدعا گذر زشت است مدعای تو گر ترک مدعاست
4 ناحق به خاک ریخته ای خون عیش را قاضی میان ما و تو ای محتسب، خداست!
5 جویا فریب چشم سخنگوی او مخور کس از زبان آن مژه نشنیده است راست