1 در بارگه امام شافع فرزند رسول و نور یزدان
2 شد سید ما به مهر فطری در قرب جوار از مقیمان
3 این موت به از حیات جاوید این دولت قرب به ز صد جان
4 هر مصرع ازین سه بیت غراست تاریخ وفاتش ای سخندان
1 کسی ز روی چنان منع چون کند ما را خدا برای چه داده است چشم بینا را
2 نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز که ساخت عشق تو آوارهٔ جهان ما را
1 هان ای دل هجران گزین در جلوه است آن مه دگر تشریف استغنا مکن بر قد من کوته دگر
2 ای فتنه میانگیزی از رفتار او گرد بلا خوش میکشی میل فسون در چشم این گمره دگر
1 زان آستان که قبلهٔ ارباب دولت است محرومی من از عدم قابلیت است
2 چشم ز عین بیبصری مانده بینصیب زان خاک در گه سرمهٔ اهل بصیرت است