- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در آی از درم ای آرزوی دل که بر آنم که بر دو دیده روشن بمردمیت نشانم
2 دمی که بیتو نشینم حدیث عشق تو گویم همان دمست اگر هست حاصلی ز جهانم
3 حدیث شکر میگونت از آن نفس که شنیدم در آرزوش هوا کرد و رفت طوطی جانم
4 غلام آنرخ خوبم که چون نقاب گشاید بهار روی نماید میان فصل خزانم
5 ز تیر غمزه خونریز و ابروی چو کمانت چو تیر خاک نشینم خمیده قد چو کمانم
6 برفت نقد روانم ز دست و سود غم آمد نگاه کن که ز سودات بر چه مایه زیانم
7 تو شاه جمله بتانی و من گدای کمینت گرم بلطف نخوانی بعنف نیز مرانم
8 بترس ز آه دل من که زود زنگ بر آرد سپهر آینه گون گر برویش آه رسانم
9 ز بند عشق تو دلرا چو نیست روی گشایش بسان ابن یمین جمله بر عزیمت آنم
10 که در هوای لب شکرینت طوطی جانرا ز بند این قفس سر گرفته باز رهانم