در تعب باشد روانت تا از جویای تبریزی غزل 1055

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

در تعب باشد روانت تا گرفتار تنی

1 در تعب باشد روانت تا گرفتار تنی آمد و رفت نفس تا هست در جان کندنی

2 رفته ام از بس فرو در قلزم اندیشه ات می کند مانند گردابم گریبان دامنی

3 می شود نخل برومندی که غم بار آورد هر که کارد در فضای سینه تخم دشمنی

4 چشم مستش با دماغ شیرگیر از هر نگاه می کند در جام طاقت بادهٔ مردافکنی

5 چند می لافیده باشی در فنون عاشقی گر زنی آن چشم پر فن را فنی، اهل فنی

6 کس نیارد دید اندام ترا از فرط نور می کند خورشید را عریان تنی پیراهنی

7 با تجلی زار حسنش لاف هم چشمی زند کیست جویا همچو شمع بزم دیگر کشتنی

عکس نوشته
کامنت
comment