- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در تعب باشد روانت تا گرفتار تنی آمد و رفت نفس تا هست در جان کندنی
2 رفته ام از بس فرو در قلزم اندیشه ات می کند مانند گردابم گریبان دامنی
3 می شود نخل برومندی که غم بار آورد هر که کارد در فضای سینه تخم دشمنی
4 چشم مستش با دماغ شیرگیر از هر نگاه می کند در جام طاقت بادهٔ مردافکنی
5 چند می لافیده باشی در فنون عاشقی گر زنی آن چشم پر فن را فنی، اهل فنی
6 کس نیارد دید اندام ترا از فرط نور می کند خورشید را عریان تنی پیراهنی
7 با تجلی زار حسنش لاف هم چشمی زند کیست جویا همچو شمع بزم دیگر کشتنی