1 در شعر مرا نیک و بد چرخ یکی است گو خواه بگرد بر من و خواه بایست
2 هر شاعر نیک را قوی طایفه ایست والله که مرا به طایفه حاجت نیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای آن که فلک نصرت الهی بر کنیت و نامت نثار دارد
2 هر چیز که گیتی بدان بنازد از همت تو مستعار دارد
1 تا مرا بود بر ولایت دست بودم ایزد پرست و شاه پرست
2 امر شه را و حکم الله را نبدادم به هیچ وقت از دست
1 سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
2 چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به