-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در مجلس اگر او نظری با دگری داشت دانند حریفان که در آن هم نظری داشت
2 هر لاله، که با داغ دل از خاک برآمد دیدم که: ز سودای تو پر خون جگری داشت
3 امروز سر زلف تو آشفته چرا بود؟ گویا ز پریشانی دلها خبری داشت
4 فریاد! که رفت از سرم آن سرو، که عمری من خاک رهش بودم و بر من گذری داشت
5 با جام و قدح عزم چمن کرد، چو نرگس هر کس که درین روز بکف سیم و زری داشت
6 زین مرحله آهنگ عدم کرد هلالی مانند غریبی، که هوای سفری داشت