در سرم ذوق می عشق از امیرعلیشیر نوایی غزل 188

امیرعلیشیر نوایی

آثار امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

در سرم ذوق می عشق همان است که بود

1 در سرم ذوق می عشق همان است که بود سر همان خاک ره دیر مغان است که بود

2 چون نشان پرسیم از دل که به صحرای فنا به همان قاعده بی نام و نشان است که بود

3 غمم از حد متجاوز شده از مخموری که باین غمزده ساقی نه چنان است که بود

4 دل دیوانه بود شاد که آن رشک پری همچنان از نظر غیر نهان است که بود

5 کی تواند دلم از دیر مغان بیرون شد که همان مغبچه ای را نگران است که بود

6 دست در دامن پیران طریقت چه زنم که دلم واله آن طرفه خوان است که بود

7 فانی اش جست به میخانه و گفتند که هست لیکنش در دل دیوانه گمان است که بود

عکس نوشته
کامنت
comment