-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 به چشم همت من عرصه ی زمین تنگ است گشاده است مرا دست و آستین تنگ است
2 به جان رسیده ام از محرمان طره ی دوست که عیش مور ز پهلوی خوشه چین تنگ است
3 زبان ز عهده ی شکر تو چون برون آید؟ که بر بزرگی نام تو این نگین تنگ است
4 در آستان تو عرض نیاز خواهم کرد بساط سجده گشاد و مرا جبین تنگ است
5 ز جوش سبزه ی خط شد تبسمش دلگیر فغان که جای ز موران بر انگبین تنگ است
6 چو موج آب روان گشت سوی پیشانی در آستین تو از بس که جای چین تنگ است!
7 به آن امید که گیرم سراغ طره ی او همیشه خانه ام از جوش شانه بین تنگ است
8 چو بارگاه سلیمان، بساط طبع سلیم گشاده است، چه حاصل که این زمین تنگ است