در طینتم از بس که رگ و ریشه، از حزین لاهیجی غزل 274

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

در طینتم از بس که رگ و ریشه، وفا داشت

1 در طینتم از بس که رگ و ریشه، وفا داشت خاکم چه بهاران و چه دی، مهر گیا داشت

2 در مرگ من آن زلف چرا موی نژولید؟ یک دلشده از سلسلهٔ اهل وفا داشت

3 غیر از دل ما کز سر کونین گذشته ست هر درد که دیدیم سر کوی دوا داشت

4 روی سخن اینجا به حریفی ست که فهمد با هر که نگه عربده ای داشت، به ما داشت

5 عشق تو رسیده ست به فریاد وگر نه این حوصله را صبر تنک ظرف، کجا داشت؟

6 هرگز نبود جز به هدف دیدهٔ ناوک با ما نگهت هر ستمی داشت به جا داشت

7 یک بوالعجبی دیده ام و جای شگفت است تلخابهٔ این چرخ سیه کاسه، گدا داشت

8 تا آمده ز ایام نخورده ست فریبی دل تجربه ای داشت، ندانم ز کجا داشت؟

9 از کوی غم آواز حزینی که شنیدی نالیدن دل بود، ندانم چه بلا داشت؟

عکس نوشته
کامنت
comment