در محبت بس که خواری دیدم از سلیم تهرانی غزل 751

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

در محبت بس که خواری دیدم از پهلوی دل

1 در محبت بس که خواری دیدم از پهلوی دل از کسی هرگز نمی خواهم ببینم روی دل

2 هرکجا گردی بود، افشانده ی دامان ماست می رسد از هر غباری بر مشامم بوی دل

3 خوابگاه آهوان شد همچو صحرا دامنش یک سر مو رام با مجنون نشد آهوی دل

4 همچو من صاحبدلی امروز در عالم کجاست ریخته در سینه ام چون غنچه دل بر روی دل

5 کار آتش سوختن گر باشد، از دوزخ چه غم کز برای سوختن می میرد این هندوی دل

6 خاک شد دل از تمنای سر کویش سلیم هرگز از آنجا نمی آید غباری سوی دل

عکس نوشته
کامنت
comment