- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در محبت بس که خواری دیدم از پهلوی دل از کسی هرگز نمی خواهم ببینم روی دل
2 هرکجا گردی بود، افشانده ی دامان ماست می رسد از هر غباری بر مشامم بوی دل
3 خوابگاه آهوان شد همچو صحرا دامنش یک سر مو رام با مجنون نشد آهوی دل
4 همچو من صاحبدلی امروز در عالم کجاست ریخته در سینه ام چون غنچه دل بر روی دل
5 کار آتش سوختن گر باشد، از دوزخ چه غم کز برای سوختن می میرد این هندوی دل
6 خاک شد دل از تمنای سر کویش سلیم هرگز از آنجا نمی آید غباری سوی دل