1 در عشق چو نار کَفته شد رخسارم از بس که برو سرشک خونین بارم
2 هرگه که سرشک دیده زو بردارم چون پرده ز ناردانه بیرون آرم
1 آمد آن مایه سعادت باز کز جهان ملک را به دوست نیاز
2 تخت او را سپهر گشته رهی بخت او را زمانه برده نماز
1 گاه مسعود تاجدار ملک تاج ماه است گاه بار ملک
2 فلک آورده یمن و یسر از خلد به یمین داده و یسار ملک
1 با مال جود خواجه بکین باشد وز جود مال خواجه حزین باشد
2 آسان از او به رزق رسد هر کس بخشنده خدای چنین باشد