در خرام آمد چو آن مشکین از جویای تبریزی غزل 950

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

در خرام آمد چو آن مشکین سلاسل بر زمین

1 در خرام آمد چو آن مشکین سلاسل بر زمین نقش پا در اضطراب افتاد چون دل بر زمین

2 بسکه از آهم غبارآلود شد روی هوا قطرهٔ باران فتد چون مهرهٔ گل بر زمین

3 درد برخیزد به جای گرد از جولانگهش بسکه گردیده است فرش راه او دل بر زمین

4 در خطر باشد مدام از رهزن ریگ روان کاروان نقش پا تا کرده منزل بر زمین

5 رونق زهد است می نوشی که بی حاصل بماند خاک خشک از فیض باران تا نشد گل بر زمین

عکس نوشته
کامنت
comment